مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
افتاد دست بلندی، مشكی كه خالی خالی پيش نگاه شريعه، در همين جا، اين حوالی ظرفيت چشم او را، كيفيت اين سبو را هرگز نخواهيد فهميد، ای ظرف های سفالی اينجا همه تشنه هستند، اين واقعيت ندارد اين حرف ها را در آورد از خود فرات خیالی خوردن ندارد بگوئيد، اين ميوه آبی ندارد كی ديده سيراب گردد، لب تشنه از مشكِ خالی ديگر نمانده عمودی در خيمه ات تا بخيزی دستی نمانده برايت تا چشم خود را بمالی تو دست دادی و جايش يك مُشتِ پُر را خريدی پس بال هايت گـرانـند بايد به بالت ببالی گفتند: آيا عمو رفت، گفتند و آنقدر گفتند شايد جوابی بگيرند اين جمله های سؤالی ديدم قيامت بپا شد چشمی به حرف آمد و گفت: اينجا همه آب خوردند از دست های زلالی بعد از تو بايد بخشكد اندام هرچه كه درياست بعد از تو بايد ببارد اين آسمان، خشكسالی تو سفره كردی دلت را تا ما گرسنه نباشيم ما غافلان باز هر روز دنبال نان حلالی |